مقاله بایسته های حکمت آموزی - چشمه دانش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای نمایش / عدم نمایش پیام های ارسالی در پارسی یار اینجاکلیک کنید

  • + در پی در خواست کاربر گرامی گشت ارشاد که فرموده بودند: حاجی میشه واسه رخ ماهم یک شعر بگی ؟؟ گشت ارشادی و از روی گلت دل ها مات....شه شطرنج به آستان رخت بارها مات
  • + رخت خود را جمع ز پارسی یار کرده بودم بساط خود را پهن در تلگرام کرده بودم مهندس آمد و گفتا که نسناس فراموشکار روزهای آس و پاس بیا در دست خود گیر این یک رباط است پیام از دور بفرست نوعی انعکاس است منم توبه ز کار خویش کردم بساطم را به پارسی پهن کردم خداوند به حق هشت و چارت زما بگذر شتر دیدی ندیدی چشمه دانش تقدیم به مهندس فخری زید عزه
  • + آیت الله ابوالقاسم علیدوست: امام خمینی قدس سره شعار اصلی خود را بر رفتن شاه متمرکز کردند. امام رأس هرم قدرت پهلوی را نشانه گرفته بود و به خوبی بر این امر واقف بودند که با رفتن شاه، رژیم پهلوی نیز خواهد رفت. امام خمینی قدس سره برای پشتوانه نظریه «شاه باید برود » به شعارهای مردم استناد می کردند و می فرمودند:الآن تمام مردم ایران از بزرگ و کوچک شعارشان بر رفتن شاه است.
  • + آیت الله سید علی حسینی آملی: تمام مشکلات جامعه بشری به خاطر این است که از خواسته فطرت خود دور مانده‌اند. ما اگر به وجدان خودمان برگردیم بیدار می‌شویم.
  • + رمز إحرام رمز احرام این است که که کاری را که دیگران به مجرد وفات با تو می کنند تو با خود بنما! لباس ها را در آور، غسل کن، کفن بپوش، تسلیم ربّ شو، حزین باش و آماده فاصله گرفتن از عادات ترک مأنوس ها ، خائف و امیدوار باش.
  • + آیت الله علیدوست: دنیای امروز در شرایطی است که چه مسلمان و چه غیر مسلمان بیش از هر زمان دیگر احتیاج به رفتار فاطمی دارد و هرچه که زمان پشت سرگذاشته می‌شود این احتیاج بیشتر می‌شود که ما به الگویی همچون حضرت زهرا(س) نیازمندیم.
  • + .
  • + چندی است چو عبد یاغی گشتم با جرم و جنایت باغی گشتم با لطف خدا و ابواب نجاب از بی راه ها بازیافتی گشتم **************** سرهم بندی از چشمه دانش
  • + بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم بر لبم حوقله و به ذکر حق مشغولم بعد مرگم چه هراس ز آمبولانس و تشییع بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم سروده جشمه دانش اسفند 1394 ************* حوقله در زبان عربی مخفف لا حول و لا قوة الا بالله است.

طراحی این قالب توسط امیرحسین قدرتی انجام شده است


     
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   

              آماربازدید:

              امروز: 674

              دیروز: 98

              کل: 488046

Haddade Adel
Haddade Adel
مقاله بایسته های حکمت آموزی چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:91/6/14---ساعت: 5:20 عصر

بایسته‌های حکمت اندوزی
سید مرتضی حسینی کمال آبادی
چکیده
دراین مقاله سخن از بایسته‌های حکمت آموزی است.ضرورتی که هر چه مورد واکاوی قرار گیرد، بسان نقشه‌ای نوآموزان را   از مسیر‌های انحرافی دور نگه می‌دارد و امید به پویایی حکمت را در دل‌ها شکوفا می‌کند.
در این مقام ده بایسته مورد واکاوی قرارگرفته که عبارتند از:
1-ضرورت استاد، ابتلای شاگرد به استاد کم مایه و غیر مسلط به کار خود یکی از درد‌های بی‌درمان است که مصادیق آن نادر و کمیاب نیست لذا بایسته است که حکمت آموز پروریده سایه حکیمی استاد دیده و کتل طی کرده باشد .
2-حشر با یک رساله کوچک حکمی که شریان‌های اصلی آن علم را به دست انسان دهد‌ و رقیقت تمام سطوح آن رشته‌ی علمی باشد تا متعلم بعد از عمری ریاضت علمی نیز آن حقیقت را در این رقیقت بیاید.
2و3-اهتمام به اصطلاحات و اطلاقات آن، اصطلاحات زبان آن رشته علمی است و آنکه زبان قومی را نداند در فهم مراد آنها بماند و گاه شود که اندیشوران در فراز و فرود مباحث علمی،در اوج مفاهمه خویش از یک اصطلاح معانی گوناگونی را در مقام‌های متفاوت اراده کنند.این مهم برای نوآموزان؛روشن نیست،از این روی اهتمام بدان از اصولِ در ره یافت به مراد حکما است و کوتاهی در فراگیری اطلاقات انسان را از فهم مراد دور می‌کند.
4- قواعد فلسفی، از چنان عمومیت و کلیتی برخوردارند که نسبت به سایر مسائل عام حکمی نسبت صغری به کبری را دارند     اهتمام خاص در فهم و برهان و تطبیقات این قواعد در ره یافت به مراد حکما تاثیر به سزا دارد.
5-تبدیل قیاس های مضمر و ضمیر به غالب منطقی، پیدا کردن استدلال‌های علما در هر علم- که غالباً به صورت قیاس مضمر در عبارات آمده- از اصول در تحصیل است.هنگامی که این مهم صورت گرفت إنسان اولاً به مراد مستدل و ثانیاً به قوت و ضعف سخن وی پی می‌برد.
6-تراث حکمی، شناخت کتاب‌های اصیل و ارتباط با آنها در هر رشته‌ای لازمه جدا ناپذیر تحصیل است .عدم شناخت و ارتباط با منابع اصلی علوم باعث روی‌آوردن به کتاب‌های دسته دوم و سوم می شود که معمولا از ضعف وبی انضباطی در امان نیستند،می‌شود لذا از این غذاهای کم بنیه قوتی حاصل نمی‌شود.
8-فهم مراد حکما، قله اندیشه‌های حکیمان و عارفان بلند‌تر از آن است که هر عجولِ سطحی نگری بدان رسد. از این روی تثبت به کار آوردن در فهم مراد حکما از اصول در تحصیل است. انسان هنگامی به فهم مراد دیگران می رسد که در افق نظر او قرار گیرد و گرنه در پس الفاظ و عبارت که روزنه‌ای برای بیان واقع هستند،می‌ماند. افق دید حکما تهذیب نفس بوده است.
9-عدم توقف در مراد حکما، نباید در فراز و نشیب عبارات کشف و شناخت واقعیت (هدف اصلی)را گم کنیم و در برابر اشخاص نامدار و کتاب‌های پر حجمی که قرن‌ها مورد توجه بوده‌اند،توان عقلی خویش را ناتوان بگیریم،که در این صورت عملاً راه را برای انحراف ذهن از واقعیت هموار کرده‌ایم.
10- پرهیز از تشت، با قبول وجود اندیشه‌های مخالف باید حقیقت را در فضایی دور از تشتت جستجو کرد تا حقیقت دستخوش اغراض نفسانی نگردد‌.باید فضایی کاملا علمی رقم بزنیم وبه محک برهان ‌عقلی و نقلی اندیشه‌های گوناگون را بسنجیم از این روی یکی از بایسته های تحصیل حکمت پرهیز از ورود و دامن زدن به بحث‌های جدلی متشتت است.
واژگان کلیدی: استاد،وجیزه،اصطلاحات،اطلاقات،قواعد،قیاس،تراث،تثبت،توقف،تشتت
مقدمه
منت خدای را عزوجل که عقل را سنجه معرفت و دالان وصول به واقع قرار داد.حکیمان را به منّة تعقل،اشتداد وجودی بخشید تا روحِ در کالبد تاریخ باشند.
تدبیر در تحصیل حکمت،از اموری است که در کمال انسان نقش بنیادین دارد.تحصیلات حکمی گردنه صعب العبوری است که هزار هزار به قصد عبور از آن به راه  می‌افتند،ولی تک تک به پیوند پیروزی نائل می‌آیند لذا سخن گفتن از بایسته‌های حکمت آموزی ضروری است.این مهم هر چه مورد واکاوی قرار گیرد و زوایای مختلف خود را به نوآموزان حکمت نشان دهد،ایشان به آسانی خرسنگ های مسیر را کنار می زنند و امید به پویایی حکمت را در دل ها شکوفا می کنند. بر این اساس در این مقاله،در صدد بیان بایسته‌های حکمت‌آموزی هستیم که به اندازه اهمیت آن، بدان پرداخته نشده است .
بایستة یکم:استاد
نوآموز فلسفه را حکیمی باید که ذهن او را به دقت‌های عقلی و خروج از تسامحات عرفی دقیق و بعد از آن به اصطلاحات و ابواب حکمت شیاربندی کند.
استاد حکیم،سرمایة معرفت و همای سعادتی است که حق تعالی به واسطة او انوار تابناک حکمت را به طالب آن،افاضه می‌کند و طیّ طریق بدون آن ریشخندی شهر و روستا را به دنبال دارد.
بر این اساس در انتخاب استاد دقت کامل به کار بند و از درس گرفتن از کسانی که خود محضر حکیمی را إدراک نکرده‌اند و یا خود نوآموزی در مسیراند و هنوز جانشان به پتک تعقل صیقل نیافته بپرهیز و بدان که هوشمند آن است که گوشش به مقالت هر کس آلوده نباشد.
گاه دیده می‌شود که اشخاصی درس حکمت برگزار می کنند اما در حقیقت در پی خود پروری هستند نه شاگرد پروری،آنچه محور کار است مصلحت گوینده است نه آنچه برای شنونده ضرورت دارد. در این کلاس‌ها درس بدایة الحکمة در طول نه ماه بیش از دو مرحله پیش روی ندارد و دوره آن به چهار سال می‌رسد،مباحث مطول را در بدون داشتن متن درسی،طرح می کنند و یحسبون أنهم یحسنون صنعا
حکایتی را  از زبان مبارک یگانه دهر آیت الله حسن زاده آملی روحی فداه  بشنو که فرمود:
هنگامی که خواستم شفا را دو درسه بخوانم از جناب استاد علامه شعرانی پرسیدم که آیا اجازه می دهید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی بخوانم؟در جوابم فرمود :این آقا از خارج حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نمی‌باشد طلبه باید نزد ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند خیلی خوب است  . 
متعلم باید از روی کتاب و انس با عبارات دقیق،حکمت بیا‌موزد نه آنکه با سخنرانی و منبر،طالب فراگرفتن باشد.
در اینجا مناسب است که به نقل خاطره از درس شرح حکمت منظومه بپردازم که در آنجا حضرت استادمان مدظله دانش پژوهان را از مشغول شدن به تعلیقه مرحوم حکیم میرزا مهدی مدرس آشتیانی  قدس سره بر حذر می‌داشتتند چرا که بسیاری مطالب و آن ریزش باران حکمت از جان آن حکیم الهی قلم را به  توضیح و بیان گسترده حکمت کشانده و متعلم را پریشان می‌کند.در مقابل به خواندن شرح درر الفوائد فی غررالفرائد تألیف آیه الله حاج شیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه تشویق ترغیب می نمودند که به علت اختصار و رساندن متعلم به مقصود مغتنم می‌باشد .
 در این هنگام است که به جای آنکه مطالب در محصل غرق شود وی در مطالب دست و پا می‌زند؛از این روی به جای توحّد و إحاطه بر مطلب، بیماری اضطراب بر وی عارض می گردد و می دانیم که نفس مضطربه به جایی نمی‌رسد.
به فرموده استاد آشتیانی: ابتلای شاگرد به استاد کم مایه و غیر مسلط به کار خود یکی از درد‌های بی‌درمان است که مصادیق آن نادر و کمیاب نیست.اولیای امور باید به این امر توجه بیشتری مبذول دارند.
   




بایسته دوم: وجیزه
وجیزه به معنی رساله کوچکی است که شریان‌های اصلی آن علم را به دست انسان می‌دهد‌.این رسائل که به دست استوانه‌های علوم نوشته می‌شوند چنان اند که رقیقت تمام سطوح آن رشته‌ی علمی هستند ومتعلم بعد از عمری ریاضت علمی آن حقیقت را در این رقیقت می‌یابد.
باید دانست که چنین کتابی مایه خوض در معارف عقلی را فراهم می‌آورد و گرنه دست یازیدن به کتاب‌های مفصل در حکم آن است که ناوارد به شنا کردن خود را به اقیانوس؛دراندازد.آیا جز خفگی ارمغان دیگری دارد؟
وجیزه‌ها سرمایه‌های گرانبهایی هستند که تسلط بر آنها کلید فتح آن علم است،این رسائل دریای موّاج و متلاطم علوم را آرام و آن اسب وحشی را رام نموده و طالب علم؛ با ملکه نمودن آن وجیزها از گزند موریانه دانش(فراموشی) در امان می‌ماند.  
بدایة الحکمه و نهایة‌الحکمة به خامه حکیم قدوسی علامه طباطبایی قده دو وجیزه گرانبها و بزرگ خدمتی به سلّاک حکمت متعالیه می‌باشد.
بایسته سوم:اصطلاحات
هر دانشی برای خود اصطلاحات ویژه‌ای دارد که استاد و دانشجویان برای رساندن مراد،از آن کمک می‌گیرند.فایده کاربرد اصطلاح آن است که مفهوم گسترده‌ای به وسیله یک لفظ به دیگری منتقل می‌گردد. هیچ دانشی خالی از اصطلاح نبوده و متخصصان همه دانش‌ها به منظور تشریح افکار و نظریات خود اصطلاحاتی وضع می کنند، از این جهت لازم است که دانشجو قبل از ورود به علم از اصطلاحات آن إجمالا آگاه شود تا در أثنای تدریس دچار ابهام نشود.
اصطلاحات زبان آن رشته علمی است و آنکه زبان قومی را نداند در فهم مراد آنها بماند.
عدم اهتمام نوآموزان حکمت به مصطلحات باعث آن می شود که مسیر ار برای خود چند برابر کنند أما اگر بدانند که در یک مسیر عادی تحصیل نیمی از عمر خود را در فرا گرفتن و به خاطر سپردن اصطلاحات می‌گذرانند ،با کوتاهی در این مهم مسیر را برای خود چند برابر نمی کنند بلکه از آن طرف اهتمام ویژه خود را بدان مهم معطوف می‌کنند.
حشر با اصطلاحات به این است که اوّلاً در فهم آن بکوشد و در مرتبة بعدی آن مفهوم را حفظ کند و در نهایت آن محفوظ را تکرار نمایند تا آن مکرر ملکه انسان شود.
بایسته چهارم:اطلاقاتِ مصطلحات
اندیشوران در فراز و فرود مباحث علمی،در اوج مفاهمه عالی خویش که در پرتو اصطلاحات بدست آورده‌اند،گاه شود که از یک اصطلاح معانی گوناگونی را در مقام‌های متفاوت اراده کنند.این مهم اگر برای ایستادگان در قله روشن باشد،برای سالکان در دامنه؛روشن نیست،از این رو به یک معنی خو گرفته،و چنین توهم می کنند که چون اکسیری است که در هر مقام بتوانند از آن معنی پی به مراد حکما برند.حال آنکه چنین نیست و کوتاهی در فراگیری اطلاقات انسان را از فهم مراد دور می‌کند.
براین اساس همانطور که اهتمام ویژه به ملکه نمودن اصطلاحات دارد به کار بردهای گوناگون آن نیز توجه خاص مبذول دارد.
کاربردهای مختلف الفاظی چون قوه ،صورت  و.... دامنه وسیعی در فلسفه دارد.
یکی از دست‌آوردهای حرکت عظیم حکمای اسلامی  جعل اصطلاح‌های وافی به مقصود در این علم است و در این وادی برای نوآموزان و متوسطان کتاب های خوبی نوشته شده که از آن جمله می توان از کتاب‌های زیر نام برد:
1-مصطلحات فلسفی بدایه و نهایه الحکمه به قلم علی شیروانی
2-اصطلاحات فلسفی ملاصدرا به قلم سید جعفر سجادی
3-فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق به قلم سید محمد خالد غفاری
بایسته پنجم:قواعد فلسفی
فلسفه اولی علمی است که همه هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می دهد و درباره کلی ترین مسائل آن به بحث و بررسی می‌پردازد و بدین جهت است که مسائل فلسفه اولی را کلی ترین مسائل هستی تشکیل می‌دهد ولی در عین اینکه عموماً مسائل فلسفه اولی دارای کلیت و عموم هستند برخی مسائل وجود دارد که دایرة عمومیت و کلیت آنها به مراتب وسیع تر از سایر مسائل است این گونه مسائل را می‌توان تحت عنوان قواعد فلسفی مورد بحث و بررسی قرار داد،این قواعد معمولا از چنان عمومیت و کلیتی برخوردارند که می توانند نسبت به سایر مسائل دارای حکم زیربنا و نقش سازنده باشند.        اهتمام خاص به این قواعد که در کبریات قیاس‌ها واقع می‌شوند،در ره یافت به مراد حکما تاثیر به سزا دارد تا آنجا که فرموده‌اند:  کمال النفس فی سباحة بحار الکلیات
تسلط به قواعد را در سه مرتبه پیگیری کنید1-معنی قاعده2-برهان قاعده3-تطبیقات قاعده
به عنوان مثال قاعده حکم الأمثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد را مورد بررسی قرار میدهیم.
الف)معنی قاعده:این قاعده یعنی اشیاء همانند،دارای حکم واحدمی‌باشند.اعم از اینکه آن حکم به طور ایجاب باشد یا به طور سلب.
ب)برهان قاعده:مقدمه یکم:اگر ماهیتی به حکمی محکوم شود که در مورد به ایجاب است و در مورد دیگر سلب،مستلزم اجتماع نقیضین است. مقدمه دوم:اجتماع نقیضین محال است. نتیجه:پس آنچه موجب آن می شود نیز محال است.
تطبیقات قاعده: مسئله تقدم ارواح بر ابدان ،مبحث نفی شریک از حق تعالی و اثبات وحدت إله
یکی از بهترین نوشته‌ها در این زمینه کتاب قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی اثر غلامحسین ابراهیمی دینانی است.    دراین تحقیق؛بیشتر آثار فلاسفه و متکلمین اسلامی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته و محصول آن پژوهش‌ها به صورت رساله‌ای شامل یکصد قاعده فلسفی گرد آمده است.
*طرحی برای تمرین
برای حفظ و ملکه کردن اصطلاحات و قواعد فهرست مصطلحات و قواعد را از کتاب‌های معرفی شده استخراج کنید و به صورت دفترچه‌ای جیبی همراه داشته باشید و هر وقت خوش که دست داد از خویش معانی اصطلاحات و مراد قواعد را طلب کنید و اگر به مشکل برخورد نمودید با مراجعه رفع مشکل کنید.
بایسته ششم:تبدیل قیاس‌های مضمر و ضمیر به صورت منطقی
انسان‌ها در بیشتر گفتارشان قیاس بکار می‌برند ولی بدان توجهی ندارند و در این قیاس‌ها به غالب منطقی ملتزم نمی‌باشند از این روی گاه شود که یکی از دو مقدمه یا خود نتیجه را حذف می‌کنند- و این نیست مگر به خاطر اعتماد وضوح محذوف یا تکیه بر زیرکی مخاطب یا غفلت گوینده- و گاه شود که نتیجه را قبل از مقدمات ذکر می‌کنند یا ترتیب منطقی بین مقدمات را رعایت نمی‌کنند، از این روی گاه شود که برگردان این قیاس‌ها به غالب منطقی دشوار می‌شود.
در اصطلاح منطق به قیاسی که نتیجه یا یکی از مقدمه‌های آن حذف شده باشد «قیاس مضمر» و به قیاسی که کبرای آن حذف شده «قیاس ضمیر» می‌گویند.
از این رو پیدا کردن استدلال‌های علما در هر علم- که غالباً به صورت قیاس مضمر در عبارات آمده- از اصول در تحصیل است.هنگامی که این مهم صورت گرفت إنسان اولاً پی به مراد مستدل می‌برد و ثانیاً به قوت و ضعف سخن وی آگاه می‌شود.
به عنوان مثال در فصل اول قوه و فعل «بدایة‌ ‌الحکمة» در برگردان برهان بر قاعده«کل حادث زمانی مسبوق بقوة الوجود» شارحین به مشکل برخورد کرده‌اند گروهی هنگامی که آن را به غالب منطقی باز می‌گردانند،در آن مغالطه«اشتراک اسم»بین امکان خاص و امکان استعدادی را می‌بینند. اما برخی دیگر با دو مرحله و دو کاوشی کردن استدلال از اشکال رهیده‌اند.
از جمله کتاب‌هایی که امروزه مورد استقبال‌ قرار گرفته است شرح فارسی اسفار به نام «رحیق مختوم»  است.یکی از عمده دلیل‌های این استقبال تبیین براهین به صورت قیاس منطقی در این کتاب می‌باشد.
بایسته هفتم: تراث حکمی
شناخت کتاب‌های اصیل و ارتباط با آنها در هر رشته‌ای لازمه جدا ناپذیر تحصیل است .عدم شناخت و ارتباط با منابع اصلی علوم باعث استفاده کردن انسان از کتاب های دسته دوم و سوم می شود که معمولا از بی انضباطی در امان نیستند از این روی موفقیت هم حاصل نمی شود.
حرف شیخ‌رئیس و شیخ‌اشراق و ملّاصدرا و ابن‌عربی را باید از قلم خودشان فرا گرفت نه از پس فهم دیگران.این واسطه گیری در فهم باعث عدم قوت در به دست آوردن مراد حکما از کلام خودشان می‌شود و ریشخندی شهر و روستا را در پی دارد.
خود جناب صدرالمتالهین که صدر نشین قله تعالی حکمت است در وهله اول شاگرد خوبی برای تراث پیش از خود بوده است وی با کار کردن و نوشتن حواشی بر «الهیات‌شفا» بوعلی و حواشی بر «شرح حکمة‌الاشراق» و...از قلم حکما پی به مراد آنها برد و بعد از آن به پالایش و ترمیم کلمات آنها همت گماشت.
از این روی نوآموز حکمت باید با تراث فلسفی زندگی کند و به استفاده از آنها و پالایش آنها بپردازد و خود این بهره‌ بردن‌ها و نوشتن حواشی بر آنها خود در زمره تراثی است که باید حفظ کنیم و تراث داری بنماییم .
اما تراث شناسی فلسفه اسلامی خود موضوع گفتاری دیگر است که در خور مقام نیست.




بایسته هشتم: فهم مراد حکما
الف) اصل تثبت
هر چند سرادق بصیرت فراگیرتر از آن است که سالکی تمام آن را در نوردد،أماقله قاف اندیشه‌های حکیمان و عارفان نیز بلند تر از آن است که هر پشه ای بدان رسد.
از این روی تاریخ فلسفه،أشخاصی را به یاد دارد که با اینکه عمر خود را در حالت انزوا و اعراض از مشتهیات نفسانی در گوشه حجره مدرسه و در حالت تجرد به سر برده‌اند و تا روزهای آخر عمر خود تدریس حکمت را رها ننمودند،اما در فهم مشکلات مباحث عرفانی و حکمت ذوقی و حکمت متعالیه بسیار عاجز بوده اند و اگر حواشی بر کتب درسی نگاشته اند بسیار سطحی و کم عمق نوشته‌اند. 
هنگامی که حال چنان کسانی چنین باشد حال کم همتان و کم دقتان چه خواهد بود؟
از این روی تثبت به کار آوردن در فهم مراد حکما از اصول در تحصیل است. اجازه دهید در این مورد به نقل واقعه‌ای از صاحب علم و عمل حضرت علامه ذوالفنون استاد حسن زاده آملی روحی‌فداه بپردازیم وآن اینکه:
   اینک برسر آنم که ....حکایتی از حالت دیرین خویش پیش کشم،شاید که برخی را سودمند افتد،و مایه آگاهی و هشیاری خواننده‌ای گردد،و آن اینکه:و درأثنای تدرّس و تعلّم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه‌ای سخت سهمگین ودژخیم بدگنشت و بدسرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده‌ام،و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد.
ریشه این شبهات و وسوسه‌ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور-علی صادعه الصلوة والسلام-بامسائل عقلی و عرفانی بوده است که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم،و از کثرت فکرت به خستگی و فرسودگی موحش و مدهش مبتلا گشته‌ام،و ازبسیاری سوال از محضرمشایخم:
آن عالمان دین به حق در سمای علم         سیاره و ثوابت والا‌گهر مرا
بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف إیذای خاطر و احتمال بدگمانی میرفت.
این وسوسه –چنانکه گفته‌ایم –موجب بدبینی به علوم عقلی و بیزاری از منطق وحکمت و عرفان شده است.
و لکن به رجاء اینکه لعّل الله یحدث بعد ذلک امراً در در درسها چیزی ابراز نمی کردم،واز تضرع وزاری اعاظم حکماء در نیل به فهم مسائل اندیشه می کردم-مانند گفتارصاحب اسفار در مساله اتحاد نفس به عقل فعال و استفاضه از آن فرمود:
   و قد کنا ابتهلنا إلیه بعقولنا و رفعنا إلیه أیدینا الباطنة لا أیدینا الداثرة فقط و بسطنا أنفسنا بین یدیه و تضرعنا إلیه طلبا لکشف هذه المسألة و أمثالها
تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک هلاک ،رهایی بخشید لطف الهی بود که خویشتن را تلقین می کردم به این که:        اگر امر دایر شود بین نفهمیدن و نرسیدن مثل تویی،و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلم ثانی ابونصر فارابی و شیخ رئیس ابوعلی‌سینا و شیخ اکبرمحی‌الدین بن عربی و استاد بشر خواجه نصیرالدین طوسی و ابوالفضائل شیخ بهایی و معلم ثالث میرداماد و صدرالمتالهین شیرازی،آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه اسطوانه‌های معارف؟          و همچنین خود را به یک سو قرار می دادم و اکابر دیگر علم را که از شاگردان به نام آن بزرگان بودند و نظایر آنان را به سوی دیگر،وسپس همان مقایسه را پیش می‌کشیدم وبه خودم تلقین می‌کردم.تا منتهی می‌شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزاین معارف بوده اند-رفع الله تعالی درجاتهم-باز خودم را به یک  جانب و آن حاملان ودایع علم و دین را به جانبی ،و همان مقایسه و تلقین را إعمال می کردم که تو أولایی به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟
نظیر مطلبی را که علامه شیخ بهایی درباره شیخ أجل صدوق که قایل به سهو النبی شده است ،فرموده است :هرگاه امر دایر شود بین سهو رسول و سهو صدوق،صدوق أولی بدان است.
از این مقایسه قدری دلم آرام می گرفت؟تا بارقه های الهی چون نجم ثاقب برآسمان دل طارق آمد،ودر پناه رب ناس از وسواس خناس نجات یافتم ففاض ثم فاض.وکأن کلام کامل و سخن دلپذیر  صاحب اسفار ذکر قلبی شدکه:        
   حاشى الشریعة الحقة الإلهیة البیضاء أن تکون أحکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریة و تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة.
و چون در رحمت رحیمیه بر روی ما گشوده شده است به علم الیقین بلکه به عین الیقین و بالاتر به حق الیقین و فراتر به برد الیقین،مطالب سهل ممتنع عقلی و عرفانی را رموزی یافته‌ایم که پی برده‌ایم اشارات به کنوزی اند.آری به آسانی نادانی به دانایی نمی رسد و بسیارسفر باید تا پخته شود خامی.
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس             که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
ب)افق نگاه حکما
انسان هنگامی به فهم مراد دیگران می رسد که در افق نظر او قرار گیرد و گرنه در پس الفاظ و عبارت که روزنه‌ای برای بیان واقع هستند،می‌ماند.
افقی که نگاه حکما بدانجا معطوف بوده را می توان از تعریف هایی که برای حکمت نموده اند دریافت چرا که  تعریف‌هایی که برای حکمت ارائه داده‌اند بیشتر براساس علت غایی بوده است از این روی این مقام، بزنگاه دقت در افق نگاه آنان به شمار می رود. از این روی بسیار جا دارد که مرور بر تعاریفی از این قبیل بنماییم.
1- الفلسفة: معرفة الانسان نفسه
2-الفلسفة: استکمال النفس الانسانیة بمعرفة حقائق الموجودات علی ما هی علیها،و الحکم بوجودها تحقیقاً بالبراهین لا أخذاً بالظن والتقلید بقدر الوسع انسانی.
3-الفلسفة: خروج النفس الی کمالها الممکن فی جانبی العلم و العمل
4-الفلسفة : المقام المحمود]و[ هو إدراک الاشیاء بنحو الشهود
5-الفلسفة:استکمال النفس الانسانیة بمعرفة نظم العالم نظماً عقلیاً علی حسب الطاقة البشریة لیحصل التشبه بالباری تعالی.
6-الفلسفة:معرفة الواجب و هو الاول
کمترین بهره‌ای که می‌توان از این تعاریف برد این است که فلسفة علم لفاظی نیست و حقایق تابع الفاظ نیست و آنچه مراد حکما است در اختلاف نسخ خطی و ان قلت و قلت‌های عبارتی در نمی‌آید،حکیم دنبال هیاهو نیست بلکه دنبال حق است ایشان گوش به فرموده حضرت وصی (ع) بوده اند که من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل بوده اند.
 براین اساس یکی دیگر از بایسته های حکمت تهذیب نفس و نگاه حکیمانه به حکمت داشتن است.

بایسته نهم: عدم توقف در فهم مراد حکما
باید دانست که فهم مراد حکما هر چند مقامی عالی است اما مقصد نمی‌باشد سرادق بصیرت فراگیرتر از آن است که سالکی تمام آن را در نوردد،آنان که بدین گمانند که پیشینیان کاری برای ما باقی نگذاشتند سخت در اشتباه‌اند،فراگرفتن دلایل أصالت وجود و فهم مراد او مسئله‌ای است اما اینکه این مباحث چه مقدار ما را به واقع می‌رساند مسئله‌ای دیگر است.
اگر در فراز و نشیب عبارات کشف و شناخت واقعیت (هدف اصلی)را گم کردیم و در برابر اشخاص نامدار و کتاب‌های پر حجمی که قرن‌ها مورد توجه بوده‌اند،توان عقلی خویش را نا توان دیدیم،عملاً راه را برای انحراف ذهن از واقعیت هموار کرده‌ایم.  
 طهارت عقل ]به عدم[ تغییر و توقف در یک حد خاص است،به این لحاظ عقل باید پاک باشد تا این افکار پابند نشود و انسان را از کمالات بالاتر باز ندارد،عقل باید تطهیر شود تا در یک حد نایستد.آنچه از معارف و علوم به دست آورده طوری نباشد که او را نگه دارد،هر چه بدست آورده بداند که بالاتر از آن خبرهاست.
بایسته دهم:پرهیز از تشتت
در طول تاریخ متدها و روش های مختلف فهم دین با یکدیگر در کشمکش بوده‌اند و تشتت برآنها حاکم بوده است روزگاری گذشت که برخی را شعار این بود که : من تمنطق فقد تزندق و رساله‌ها در رد منطق می نوشتند در برهه‌ای از زمان تششنی بر اصول فقه جاری گشت و از اخباری‌ها خبرهایی به گوش می‌رسید در فراز و نشیب روزگار برخی فلسفه و عرفان را موجب کفر و دوری از حقیقت می دانستند و می دانند،و امروزه به برکت ظهور حضرت امام خمینی قدس سره این دریای مواج آرامشی را در خود می‌بیند.اما این بدان معنی نیست که اندیشه‌های مخالف وجود ندارد یا نباید داشته‌باشد بلکه مقصود آن است که حقیقت در فضای متشتت دستخوش اغراض نفسانی می‌گردد و طبع جدلی را به حریم حقیقت راهی نیست.باید فضایی کاملا علمی رقم بخورد وبه محک برهان‌عقلی و نقلی اندیشه های گوناگون سنجیده شوند و به تعبیر ذکر حکیم قل‌هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
صدرالمتالهین شیرازی قده که صیت او مشرق و مغرب را فرا گرفته یک شخص تبعیدی در گوشه کهک است که تفکر و تعبد به خداوند را سر لوحه کار خود قرار داده و در طلب مقصود خود گام بر می‌داشته است.
هیاهو مقید به زمان و مکان است اما برهان و بحث علمی فرا زمانی و فرا مکانی است.
بر این اساس یکی از بایسته های حکمت اندوزی پرهیز از ورود به فضاهای متشتت و دامن زدن به آن هاست.



فهرست منابع:
قرآن کریم
1-ابراهیمی دینانی.غلامحسین.1380ش.قواعد کلی فلسفی.تهران.چاپ سوم.پژوهشگاه علوم انسانی
2-ابن سینا.ابوعلی.1376ش.الهیات شفا.قم.بوستان کتاب
3-آشتیانی.سید جلا‌ل‌الدین.1387ش.سه رساله فلسفی.چاپ سوم.بوستان کتاب
4-آملی.محمد‌بن محمود.1381ش.نفائس‌الفنون فی عرایس العیون.با مقدمه ابوالحسن شعرانی.تهران.اسلامیه
5- برزگر.محسن.1380ش.نجم الدین ص 107.چاپ اول.قم.سلسبیل
6-حسن زاده آملی .حسن.1379ش.قرآن وعرفان وبرهان ازهم جدایی ندارند.قم.قیام
7-ربانی گلپایگانی.1371ش.ایضاح‌الحکمة.قم.چاپ اول.مرکز جهانی
8- سجادی.سیدجعفر.فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملا صدرا.وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.چاپ اول.1379.تهران
9-شیروانی.علی.1386ش.شرح‌ بدایة‌الحکمة.چاپ هشتم.بوستان کتاب
10-همان. مصطلحات بدایه و نهایه الحکمة. قم.بوستان کتاب.
11-صدرالدین شیرازی.محمد.بی تا.الحکمة المتعالیة.تهران.اسلامیه
12-صمدی آملی.داود.1386ش.مآثرآثار.قم.چاپ اول.نشر الف.لام.میم.
13-طباطبایی.سیدعلی.طریق معرفت.1385ش. قم.نشرقائم
14-غفاری .سید محمد خالد.انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.چاپ اول.1380.تهران.
15-مظفر.محمد رضا.1379ش.المنطق.قم.چاپ نهم.اسماعیلیان.
16-هادی.سبزواری.1380ش.شرح المنظومة.قم.نشرناب
17-یثری.سید یحیی.1386ش.فلسفه مشا.قم.چاپ دوم.بوستان کتاب






 
Haddade Adel
Haddade Adel